درباره من
این وبلاگ به مناسبت سیامین سالگرد تولد مانا به او تقدیم میشود...
دلم میخواد تمام حسها، فکرها و حالتهایی که به عنوان یه مهاجر براتون پیش میاد رو حداقل تا یک سال آینده بدونم(...)
تولدت مبارک و فدای هردوتاتون- بهار
...........................................
پی نوشت مانا:مبدا تاریخ بالای پست ها هجرت ما از ایران به استرالیا میباشد!
ادامه...
پیوندها
برگهها
جدیدترین یادداشتها
همه- چهار و نیم سالگی
- سه سال و نیمه گی
- سکه پنجاه سنتی
- سرزمین سینه های بریده
- استفادهء ابزاری از یک وبلاگ 2(رابطهء موسیقیایی)
- آنها که رفتند و آنها که ماندند...
- موسیقی صبحگاهی ما!
- Family Stickers
- به همین سادگی
- ف ص ل
- ...
- ب ا ز گ ش ت
- تولد 1 سالگی ما در استرالیا
- قصهء زنجیرهء کاری من
- این روزهای من
- از این کِش های بی منطق
- ۱۰ ماهگی
- موج دومِ آب رفتن اسامی
- مشتری مداری در ابعادِ ریشتر!
- ای یقین ِ گم شده..
- از ژانگولری های ایرانی ها
- ...
- ایکوال آپورچونیتیز!
- آووووو ایران!
- Fields of Athenry
- مراحل رشد قورباغه در خارج!*
- رابطه
- مقوله ای به نام انگیزش شغلی
- لالایی
- من
- من و دلیل های مهاجرت
- فاز شهروند متمدن
- از ترسهای کودکِ فلک زدهء درون
- گفتگوهای داخلی!
- از تجربه ها:من و اولین کار voluntary
بایگانی
- خرداد 1393 1
- اردیبهشت 1392 1
- آبان 1390 1
- تیر 1390 1
- خرداد 1390 2
- اردیبهشت 1390 1
- فروردین 1390 2
- اسفند 1389 1
- بهمن 1389 1
- آذر 1389 2
- آبان 1389 2
- مهر 1389 5
- شهریور 1389 4
- مرداد 1389 6
- تیر 1389 12
- خرداد 1389 4
- اردیبهشت 1389 9
- فروردین 1389 6
- اسفند 1388 8
- بهمن 1388 16
آمار : 68988 بازدید
Powered by Blogsky
مانای مهاجر
یکشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 08:56 ق.ظ
از این که دعواها تمام شده خوشحالم. فکر می کنم بیشتر دوستان در این وبلاگ به دنبال بحث سیاسی نباشند البته گاهی هم بد نیست. (شاید هم دنبال بحث سیاسی باشند و از حکایتهای من متنفر باشند. در هر حال پایدار باشند و شاد باشند و کلا باشند. باشه؟ )
لطیفه
معلم در لرستان: بچه ها کدام حیوان است که ما را برای نماز صبح بیدار می کند؟
شاگرد: آقا اجازه بوامون (بابامون)
نه بابا دعوا که نبود"گفتمان"بود :)
ولی گفتم عکس این مامان بزرگ رو بذارم حال و هوا عوض شه.خداییش کف کردم آخر شب پشت فرمون این اتوبوس دیدمش