به همین سادگی

یک سال و 4 ماه و 13 روز ه.م

ناهارمو که چند تا برش از پیتزای دیشبه با خودم برداشتم و دارم همینجور که مینویسم، روی یک نیمکت پشت ساختمون شرکت میخورمش.

هوا آفتابی و صافه.

باد از لای برگای درختای دور و برم رد میشه و میاد سراغ موهای من.خوب که به هم شون میریزه میاد توی گوشم یه آوازی میخونه. بعد من پر از احساس سادهء خوشبختی میشم و اینجوری میشه که تمام روز به آدمای دور و برم لبخند میزنم.


میدونی چیه؟ قبلا برام قبول کردن این واقعیت سخت بود.خیلی سخت.اما الان دارم کم کم باور   میکنم که احساس سادهء خوشبختی، با نیمکتی که موقع ناهار تنها و بدون مزاحمت بتونی روش بشینی و با هوای صاف و تمیز و با بادی که بتونه از لای موهات رد بشه و به هم شون بریزه، نمیتونه هیچ رابطه ای نداشته باشه.

  

نظرات 3 + ارسال نظر
من دوشنبه 22 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 06:11 ب.ظ

چقدر خوشحالم از این بهانه های ساده خوشبختیت ماناییییی

:) قربونت بشم

نگار دوشنبه 22 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 07:24 ب.ظ

قربون تو خوشبخت ناز نازی...منم رابطه ی پیاده روی و بدبختی رو دیروز خیلی خوب درک کردم وقتی که با خوشحالی تو هوای خوب از خونه بیرون رفتم تا قدم بزنم با مانتوی خنک و کوتاه جدیدم، و نیم ساعت بعد ، وقتی گوشهام پر از حرف های رکیک شد و بدنم پر از اثرات شهوتناک دستهای حریص...و بعد از کلی فحش و فضیحت دادن به یه عمله با اعصاب داغون اومدم خونه.برات خوشحالم عمیقا و از ته دلم و امیدوارم این احساس خوب و ساده یه روزی به سراغمون بیاد.

آخ!
میدونم!!!
بیا دیگه.بیا بریم باهم پیاده روی.هیچکی هیچ نگاه بدی بهمون نمیکنه.هیچکی حرف مزخرف نمیزنه.هیچکی مزاحم شادی کردنمون نمیشه.

بهار سه‌شنبه 23 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 07:02 ب.ظ http://depression.blogsky.com/

باد....؟؟؟.. اون هم در موها؟؟....اون هم در حال خوردن ناهاااار... اون هم در یک هوای عااالی...اون هم بدون مزاحم؟؟؟... شک نکن که بی برو برگرد با احساس خوشبختی رابطه کاملا مستقیمی داره ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد