۱۰ ماهگی

تاریخ:10 ماه و 1 روز ه.م  

 10ماه از اومدنم به اینجا میگذره.از دوره های سختِ کنده شدن و دلتنگ شدن و گم شدن و گیج شدن و نقطه شدن . از دورهء احساسهای بدِ بی هویتی و بی دست و پایی و ناتوانی و ترس های جور واجور .ترسهایی که هرچقدر هم که عاشق زندگی کردن باشی،باز راهت رو سنگلاخی و سخت میکنه.  

نمیدونم تا حالا شده بزرگ شدنتون رو احساس کنین؟امروز یهو احساس کردم بزرگ شدم. 

احساس کردم یه مرحله از زندگیم رو رد کردم. 

یه مشت دیوار از جلوی روم عقب رفتن. 

حس کردم به یه جایی وصل شدم امروز. به "خودم" شاید

نظرات 6 + ارسال نظر
علیرضا جمعه 23 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:12 ب.ظ

ایوَل

بابک شنبه 24 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:07 ب.ظ

مبارک باشه

سیاوش یکشنبه 25 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 03:53 ب.ظ

کانکشن عالی مستدام!

مانا دوشنبه 26 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:59 ق.ظ

مچکرم از هر سه تاتون
سلف کانکشن ِ شماها هم به قول سیاوش مستدام

نامیه دوشنبه 26 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:39 ب.ظ

من یادم نمیاد این حسو تجربه کرده باشم! برعکس، گاهی حس می‌کنم دارم کوچیک می‌شم!!
فک کنم حس بزرگ شدن خیلی عجیب و خوشایند باشه!

بهار چهارشنبه 28 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 11:22 ق.ظ http://depression.blogsky.com/

جالبه داری میرسه به پایان .... پایان دوره بحرانی مهاجرتت... داری به 11 ماهگی میرسی... داری دوباره به دنیا میای قدم نورسیده مبارک کوچولو :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد