آنها که رفتند و آنها که ماندند...

خبرها رو روی گوشیت میخونی...توی شلوغی ایستگاه قطار، رشتهء وصل کننده ت به همهء اجزای محیطت قطع میشه...محیطی که تو این مدت ،با زور زیاد تلاش کردی بهش وصل بشی...که زندگی کنی...

 بغض تنهاییت رو توی همهمهء صداهای ناآشنای دور و برت، بی صدا فرو می بری و یک جایی ته دلت خالی میشه....خالی...


و اون آشنای غمبار باز توی گوش ات میخونه و میره...  و تو میمونی و انعکاس بی رحم صدایی که میگه:


"ما فرار کردیم.....از خانهء نیمه جان مان....از خاطره هایمان......از خودمان"

 

نظرات 5 + ارسال نظر
من چهارشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:07 ب.ظ

مانایی عزیزم....3-4 سال دیگه خونت یجایی همونجاهاست عزیزم.....اینقدر فشار نیار به خودت ......تو نه فرار کردی نه خانه نیمه جانت را رها کردی....تو رفتی به دنبال یه آینده بهتر .....................پس بسازش عشقققققق منننن

نگار پنج‌شنبه 12 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:55 ق.ظ

کاش میشد حرف آوا رو لایک کرد...مانای ناز نازی

سارا پنج‌شنبه 12 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:58 ب.ظ

راست میگی. میفهمم چه حسی داشتی. ولی حس اینجام بهتر از اونجا نیست وقتی نزدیکی و بازم اون کاری که راضیت کنه از دستت بر نمیادُ شکنجه اش بدتره...

مژده چهارشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:30 ب.ظ

روزای سختیه ... خبرای بد و بدتر :(

بابالنگ دراز چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 04:29 ب.ظ http://khateratebarani.blogsky.com

و ما همچنان خواهیم ماند و با اسلحه پوست و گوشتمان خواهیم جنگید....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد