این قوم مهجور ِ آشنا

 دو ماه و 15 روز ه.م

اینجا ایرانی هایی که خیلی قدیمی تر هستن اکثرا بهایی هایین که تو سالهای بعد از انقلاب فرار کردن و پناهنده شدن.شاید اگه اینجا نمی اومدیم هیچوقت امکان اینکه از نزدیک بتونیم باهاشون حرف بزنیم رو نداشتیم.در واقع توی ایران هرگز پیداشون نمیکردیم.چون حق نداشتن بگن که بهائین.این تبلیغ بهاییت به حساب میاد و جرمش اعدامه. 

چند شب پیش دوتاشون داشتن برامون قصه ها شون رو میگفتن.باورمون نمیشد وقتی داشتن میگفتن که بعد از انقلاب دولت بچه های دبستانی بهایی رو از مدرسه ها بیرون مینداخته.فکر اینکه یه بچهء کلاس اولی که کیف و کفش نو خریده و با خوشحالی به مدرسه رفته رو بیرون کنن،روانی کننده ست.چه برسه به خود این اتفاق.بعد ها این قانون عوض شد.اما چی به سر اون بچه ها اومد؟ سالهای اول انقلاب،بهایی ها ساده ترین حقوق شهروندی رو نداشتن اما سربازی براشون اجباری بود.و زمان جنگ اگه توی جبهه برای مملکتی که نداشتن میجنگیدن و می مردن،شهید به حساب نمی اومدن.یعنی نه احترام نه هیچ کدوم از حقوق شهدا رو نداشتن خانواده هاشون. 

یکی دیگه از چیزای دردناکی که اون شب شنیدم این بود که در آیین بهاییت گفته شده اگر کسی از ادیان دیگه مثل مسیحیت یا یهودیت بخواد بهایی بشه،"باید" اسلام رو هم به رسمیت بشناسه و بهش احترام بگذاره و گرنه حق ورود نداره. به اسلامی که با سگ یکی میکندشون احترام میذارن و در عوض... 

تو اون سالهای تیره و تاریک که هیچ جایگاهی توی مملکتشون نداشتن بهشون پاسپورت هم نمیدادن .این شد که با بدترین شرایط فرار کردن به سرزمینی که بهشون حق زندگی میداد به عنوان یک"آدم"

نظرات 4 + ارسال نظر
بهار جمعه 30 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:38 ب.ظ http://depression.blogsky.com/

وای چقدر وحشتناک!!...
من دو تا دوست صمیمی بهایی داشتم وقتی کلاس سوم دبستان بودم. بهشون حسودیم میشد که مجبور نبودن مثل ما نماز بخونن و درس دینی ما رو هم لازم نبود که بخونن. من با یکیشون خیلی صمیمی شده بودم تا حدی که راجع به کلاس های دینی بهاییشون برام گفت و گفت که وقتی دو تا بهایی به هم میرسن نمیگن سلام میگن: الله ابها
این دوستی تا اونجا ادامه پیدا کرد که معلم و ناظم هر کدوم جداگانه اومدن به من تذکر دادن که اینا نجسن و نباید باهاشون دوست بشی و بعدشم به مامانم شکایت منو کردن و گفتن که اگه ادامه بده از انضباطش کم میشه...

بابک شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:20 ق.ظ

سلام ما یک هفته سفر بودیم. نرسیدم به وبلاگت سر بزنم. مبارک خونه دار شدنتون. قطع جی میل را برات گفتم که مملکت گل و بلبلمان را فراموش نکنی و خیلی فیلت یاد هندستون نکنه. ضمنا به سعید و دیگران عرض کرده باشم که اگر جواب ایمیل نمی دهم علت این است.

جوک (اگر بی ادبی هست ببخشید به خصوص روزبه ر که می دانم خیلی حساس است!!!)
یکی داشت جدول حل می کرد از ترکه می پرسه : یکی از اعضای بدن است که در عشق بازی نقس اساسی دارد، دو حرفی است.
ترکه میگه: افقی است یا عمودی؟
میگه: افقی
ترکه میگه: لب!

بابک دوشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:46 ب.ظ

سلام. جوک می نویسم که احساس غربت نکنید. نمی دانم اثر دارد یا نه (جوک خوب کم گیر می آید پیشاپیش از بیمزه بودن بعضیهاش یا همه شون پوزش می خواهم)

اصفهانی برای بچه اش پفک میخره روش می نویسه هر ۸ ساعت یک عدد.

asar daarad,kheili ham asar darad! ....ma ham pishapish baraye baghiyeye joka tashakor mikonim......khosh bashi

سالهای سوخته شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 06:28 ب.ظ http://bolor.mihanblog.com

سلام .همیشه میام مطالبت ارزش دیدن رو داره .موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد