یاهومسنجر

 تاریخ: چهار ماه و 3 روز ه.م

دلم برای معصومیت مادرانه ات چقدر گرفت ....برای آن لحظه ای که یادت میدادند که باید همهء دلتنگی ِ تنهایی ات را در دل آن آدمکهای  بی رمق بچپانی و برایم بفرستی

نظرات 5 + ارسال نظر
یاشار پنج‌شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 10:29 ق.ظ http://yasharalee.blogsky.com

وبلاگتو تقریبا بیشتر جاهاشو خوندم و کلی حال کردم ... مخصوصا از اون زنجیر سبز اگه اجازه بدی دوست دارم بلینکمت . اگه موردی نداره لطفا بهم اطلاع بده تا بلینکمت .
ممنون

خواهش میکنم.این وبلاگ چون تو فضای عمومیه اجازه نمیخواد لینک کردنش

بابک پنج‌شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 04:53 ب.ظ

این اصطلاح «بلینکم» که در یادداشت پیشین آمده مرا یاد ایرج میرزا انداخت که در شعر: بر سر در کاروانسرایی/ تصویر زنی به گچ کشیدند) می رسد به آنجا که می گوید
اگر همت علما ی اسلام در گل مالیدن به آن تصویر نبود آنگاه:
درهای بهشت بسته می شد/ مردم همه می جهنمیدند

بهار جمعه 20 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 06:17 ب.ظ http://depression.blogsky.com/

آخ...

من چهارشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 01:54 ب.ظ

ننه مرددددددد

کامیار سه‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 04:15 ب.ظ

امشب با خوندن همین چهارتا کلمه بدجوری حالم جا اومد و مالوندم بهم ، یکی از اون تکونهای غربت دار کاری. لامصب مثه نخ در رفته ی پارچه که هرچی بیشتر بکشیش زهوار پارچه در میره...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد