تاریخ:پنج ماه و 4 روز ه.م
بچه که بودم،بابا قصه میخوند برام.صمد بهرنگی اسطورهء بچگی هام بود.فکر نمی کردم یه روز باید قصه های فر.زاد کما.نگر ها رو هم برای بچه هامون تعریف کنیم.
.
.
امروز حالم خوب نیست
گور بابای خاطرات مهاجرت
تاریخ:پنج ماه و 4 روز ه.م
بچه که بودم،بابا قصه میخوند برام.صمد بهرنگی اسطورهء بچگی هام بود.فکر نمی کردم یه روز باید قصه های فر.زاد کما.نگر ها رو هم برای بچه هامون تعریف کنیم.
.
.
امروز حالم خوب نیست
گور بابای خاطرات مهاجرت
این را حذف کن برای خودت می نویسم چون جی میلت در دسترس نیست. اسم فعالان را نگذار یا تغییرشان بده چون ممکن است وبلاگت فیلتر شود
ب عزیز
من و وبلاگم مگه کی هستیم؟ چی هستیم؟ما در بهترین حالت خودمون یک "نقطه"هستیم در یک سر دنیا
اون دوتا نقطه رو هم بین اسم و فامیل ِ بی گناهش اضافه کردم بخاطر تو و واسهء به زحمت افتادنِ موتورهای جستجوی از رمق افتاده شون
ما نیز هم
علیرضا و بقیه اونایی که یه وقتی مثل من با ماهی سیاه کوچولو می خوابیدن
همین الان تصادفا یه نامهء دیگه ای توی یه سایت ازش خوندم که دیوانه م کرد.......................... فهمیدم که چرا انقدر مرگش ماها رو یاد صمد بهرنگی انداخت.واقعا انگار یه چیزی از همون جنس توی وجوش بوده
http://farzadkamangar.org/index.php?option=com_content&view=article&id=326:1&catid=2:000&Itemid=70
شدت تاسفم به قدری زیاد بود که اگه هر چی می نوشتم غیر قابل نشر بود... متاسفم...