خنده ء هیستریک جهان سومی

تاریخ:پنج ماه و 8 روز ه.م

یه استرالیایی یه بار تو همون روزهای اول بعدِ مهاجرت، وسط یه بحث راجع به تفاوتهای رفتاری ما با اونا، ازم پرسید چرا بعضی از ایرانیها وقتی یه چیز مصیبت بار رو برای ما تعریف میکنن صورتشون میخنده و میگن که مهم نیست، ما از این اتفاقا زیاد داریم تو مملکتمون؟ و گفت که این به نظرش خیلی عجیبه و خیلی رفتار غیر نرمال و غیر معمولیه و تا حدی هم اذیت کننده.گفت که این رفتار اجازهء sympathy یا همدردی رو از طرف مقابل میگیره یه جورایی.

منم توی دلم گفتم عجب آدم احمقی بوده اون یارو ایرانیه،مصیبت تعریف کردن که خنده نداره.احمق تر از اون، اینه که داره یه چیز رو تعمیم میده به همه

.

.

چند ماه بعد، یه روز توی دورهء کار آموزیم رئیسم سر ناهار ازم پرسید درسته که توی مملکتتون کلی آدم کشته شدن تو این چند ماه؟، و من شروع کردم به تعریف کردن ماجراها و اون لحظه ای که چشمهای از حدقه بیرون زده و ناراحتش رو دیدم و ناخودآگاه با خنده هیستریکی بهش گفتم شما زیاد ناراحت نباش ،ما تو مملکتمون از این اتفاقا زیاد داریم،تازه فهمیدم که اون رفیقمون چی رو میگفته!

.

خواستم برگردم و بهش بگم که این خنده،ترکیبیه از خشم و تاسف و یاس و حسادت و عادت و ابتذالی که پشت مصیبت زدگی های پی در پی سراغ بعضی از ملت های دنیا میاد که سرم رو انداختم پایین و حرفم رو خوردم...



نظرات 4 + ارسال نظر
بهار شنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:11 ق.ظ http://depression.blogsky.com/

جالبه واقعا و کمی هم عجیبه، چون منم هر چی یادم میاد همیشه در طی چت با خارجی ها هر وقت که از ایران و مصیبت هاش براشون تعریف کردم بعدش این جمله ی مسخره رو هم در کنار کلمه LoL (به معنای خنده) و یا آیکون های مسخره ای که زبونشون رو درمیارن به زبون آوردم. عجیبه واقعا که این کار اینقدر همگانیه بین ماها. شبیه یه جور مکانیزم دفاعی روانیه از نوع خیلی خیلی قویش.

مانا شنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:24 ب.ظ

آره .جالبه که تو هم تجربه مشابهش رو داشتی
راستش الان که فکر میکنم یادم میاد انگار چیزی شبیه این خنده رو قبلا خودم هم دیدم.توی صورت خیلی از اونایی که برام از مصیبتهایی تعریف میکردن که من هیچ درکی ازش نداشتم.کسایی که شاید به من که اون مصیبتها رو نداشتم غبطه میخوردن
نمیدونم اولش شاید چیزی از جنس جلب همدردی یا هیجانِ نشون دادن یه چیز نا شناخته به اون طرف، باعث میشه که شروع کنی به گفتن و وسطهای تعریف کردن، به خودت میگی که آخه این چه میفهمه من دارم از چی باهاش حرف میزنم؟و به تناسب میزان تعجب و مات و مبهوت شدن و از حدقه در اومدن چشم طرف ، از صرافت ادامه بحث میفتی.شاید حسادت میکنی به اونا که مصیبت زده نیستن،متاسف میشی از اینکه تو این شرایط بودین و هستین و...پشت اون لبخند گاردت رو میبندی و دقیقا همون حسی رو منتقل میکنی که اون یارو بهم گفت.اجازه همدردی رو از کسی که فکر میکنی نمیفهمه تو رو میگیری

[ بدون نام ] یکشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:18 ب.ظ

اینکه وقتی داری با یکی درباره مطلبی حرف می زنی و این تصور برات پیش میاد که نبابا این طرف هیچی نبفهمه عکس العملت میشه عکس اون چیزی که تو دلته که خیلی پیش میاد یعنی غمگینی ولی میخندی- شاکی ولی خوب نشون میدی.....

درسا یکشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:18 ب.ظ

ا من بودم !!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد