شهر ِ من!

 تاریخ:6 ماه و 26 روز ه.م

امشب تو  یک بزرگراه ،توی راه برگشت از یک برنامهء یک روزهء کوه ، چراغهای شهر رو که دیدم خوشحال شدم ..... و وقتی متوجه خوشحال شدنم شدم ،یکبار دیگه ـ این بار اما خیلی آروم و با احتیاط ـ از خوشحال شدنم خوشحال شدم.  

 اتفاق ساده ایه نه؟ این اتفاقِ خیلی ساده برام جالب بود. از وقتی که از ایران اومدیم این اولین بار بود که از برگشتن به جایی با چراغهای روشن از دور،جایی شبیه به شهر، احساس خوشحالی میکردم.  

 

نظرات 3 + ارسال نظر
درسا یکشنبه 13 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 10:48 ب.ظ

همین اتفاقای ساده رو عشقه :)

بابک دوشنبه 14 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:17 ب.ظ

اگر به خانه ی من امدی ای اشنا
چراغ بیاور و یک دریچه که از ان
به ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگرم

من دوشنبه 21 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 06:15 ب.ظ

آخییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی..................ننه مرد.........

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد